■ عشق بخش عمومی

سکانس بعدی :


ـ سلام عرض شد ...

ـ کوکو !

ـ خوبین؟

ـ کوکو !

ـ می‌گم افتخار می‌دین با هم یه صابونی، پنیری، چیزی ...

ـ کوکو !

ـ ای بابا ! کار شمام خیلی سخته‌ها، هلاک شدین ...

ـ کوکو !

ـ می‌گم نمیشه یه بار که میاین بیرون، همه‌ی "کوکو"ها رو تا آخر بگین؟

ـ کوکو !

ـ یعنی واسه هر "کوکو"یی که می‌گین باید یه بار برین اون‌تو و برگردین!؟

ـ کوکو !

ـ می‌فهمم ... مسئولیت‌پذیری و وجدان کاریِ شما ستودنیه !

ـ کوکو !

ـ ولی حتماً می‌تونین گاهی مرخصی ساعتی بگیرین ...

ـ کوکو !

ـ شایدم بشه اصلاً بی‌خیالِ اون یه‌دونه "کوکو"ی ساعتِ یک بشین ...

ـ کوکو !

ـ اون‌جوری حدود دو ساعت وقت داریم با هم یه گشتی بزنیم ...

ـ کوکو !

ـ حالا اگه خسته شدین، همون حدودای ساعتِ یک برمی‌گردیم ...

ـ کوکو !

ـ پس من همین‌جا منتظر می‌مونم تا آماده بشین.

ـ کوکو !

ـ اذیت نشین، عجله هم نکنین. آماده شدن‌تون هرچه‌قدرم طول بکشه، من منتظر می‌شم ...

ـ ...

جالب و رمانتیک بود
سپاس
البته طنز آقای مهندس فیلا هم در ذیل آن قابل تقدیر بود

ممنون جناب صابر و متشکر از نمایشنامه هنرمندانه جناب فیلا

جناب فیلا بینظیر بود :)
جناب صابر بسیار ممنون

همراهانِ ارجمند، دوستانِ گرامی،
خانم مهندس علیشاهی،
آقای مهندس محسون،
آقای مهندس افتخاری
به خاطر حضور همیشه‌مثبت و دلگرمی‌بخش‌تان، بی‌اندازه سپاسگزارم.
سرافرازی‌تان پایدار و بر دوام ...